می گه پس چرا افعالت هنوز مضارعن. دل کوچه و پس کوچه.

سوگند به قلم و آن چه كه مينويسند. Posted by PARAND under قلم سبز. ما چو داديم دل و ديده به طوفان بلا. گو بيا سيل غم و خانه ز بنياد ببر. Posted by PARAND under قلم سبز. در کشمکش امروز و دیروز تقل ا میکند این من بی تو. سومین روز از خزان بیبهارمان بود آن روز. و حیرت بود و حیرت. گفت خس و خاشاک و خروشیدیم.

Sunday, April 25, 2010. این وبلاگ به دلیل نامشخصی و برای همیشه تعطیل شد. Thursday, April 1, 2010. چه کسی این کار را می کند آخر. چه کسی عشق را این طور داغ داغ. می گذارد در صندوق پستی. با چشم های گود افتاده از بی خوابی. ساعت دوازده و سی دقیقه ظهر. عشق را از بسته پستی شما بیرون کشیدم. حالا به همه چیزهایی که دارم و ندارم. یک جفت دست سوخته را هم. Friday, March 19, 2010.

What I think and What I like others to know. ادمي كه وطنش را ترك ميكند ميرنجد. ياد ميگيرد كه بايد خو كند به محيط جديد. ترك وطن اما فقط فيزيكي نيست. گاهي از خودت هجرت ميكني. گاهي ترك وطن مجازي ميكني. ياهو٣٦٠ را كه بستند مجبور شديم به ترك وطن مجازي. از ان همه دوست و اشنا و همدم و هم صحبت كنديم. جاي ديگري جستجو كرديم براي اقامت. و امروز دوباره مجبورم اين وطن مجازي را از شر نامحرمان ترك كنم. و هجرت توصيه اي است ديني.

عقاب های شهر بلند پروازیشان را سرب سوراخ کرد پای دیوار ها. ارسال شده فوریه 13, 2013. همواره مرز خیال و واقعیت, به طور مائوس کننده ای تار و مبهم بوده است. ارسال شده فوریه 2, 2013. ارسال شده مارس 28, 2012. مدتی از اخرین مزه ای که احساس کردم می گذرد. حس چشایی ام کاربردی دیگر ندارد. لامسه با تو ام چرا لیوان افتاد. شنوایی حرف های گذشته های دور را زمزمه می کند. حواسم را ول می کنم.

در سوگ مهريه مرده اش. بستر سازي با بهار سكه. تو مالک من شده ای. مثل عشق ایرلندی ها به زمین. به اغوش ات می کشم. بر خاک ات بوسه می زنم. خشکسالی را با هم می گذرانیم. کودکانی که راه خویش را می روند.