اینجا چقدر برام دوست داشتنی بود. یاد همه ی عزیزایی که اون موقع پیشم بودن و حالا نیستن بخیر. اما بهار را نمی بینم. بی تو هم نمی خواهمش.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه. باد ما را خواهد برد. و ندانم ها و نمي دانم ها به اوج . يكي به من كمك كند . و به شعار هميشگي ام كه زندگي در حال است فكر ميكنم! ۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه. ۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه.

از این به بعد بیایین اینجا. کسایی که لطف داشتن و منو لینک کردن لینکاشونو اصلاح کنن . رهگذر زمانهای خلوت و تنهایی. نوشته شده در جمعه ۶ شهریور ۱۳۸۸ ساعت توسط علی. نوشته شده در یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۸ ساعت توسط علی.

اما دیگه وقت رفتن رسیده . ادامه دادن اینجا برای خودم هم دیگه فایده ای نداره .

گذشت زخم که خوب نشد ولی اون آدم اهمیتشو از دست داد.

خاطرات تابستانی یک دانشجوی تازه تاسیس! قضیه از این قراره که بله. خلاصه امتحاناتمون هرچی بود تمام شد و با آرزوهایی که بر جوانان عیب نیست وارد خطه دود خیز وطن خودمان شدیم. یعنی رفتیم ولایت! از قبل از اینکه به ولایت برویم ما کلی با برو بچ برنامه می ریختیم که آقا فلان می کنیم. که شرح فلان و بهمان را الان می بینید. 1-حتما یک کلاس طراحی سنتی می روم. 4-شاید دنبال گواهینامه ام رفتم.

در من صدای تبر می آید. سرم مثل روزهای قبل کمی درد می کند. آدمها بین دو تا صخره زندگی می کنن که وسطش یه پرتگاه عمیقه. تا وقتی عاشق نشدن همه چیر خوبه و هیچ چیز غیر طبیعی وجود نداره. ولی وقتی عاشق شدن یعنی اینکه دست کسی رو گرفتن تا از اینور صخره برن اونور.

By taranom8080 on فوریه 12, 2010. انگار اين شده بلاگ جانشين. هر وقت اون يكي باز نمي شه ميام اينجا. البته يك خاصيت ديگه اي هم داره. چون نظر دادن توش تاييد مي خواهد -ازش بعنوان سالن گفتگو با دوستام هم استفاده مي كنم -اينم خودش يه مدليه. By taranom8080 on ژانویه 7, 2010.