نيمه شب آواره و بي حس و حال در سرم سوداي جامي بي زوال. پرسه اي آغاز كرديم در خيال دل به ياد آورد ايام وصال. از جدايي يك دو سالي مي گذشت يك دو سال از عمررفت و بر نگشت. دل به ياد آورد اول بار را خاطرات اولين ديدار را. آن نظر بازي آن اسرار را آن دو چشم مست آهو وار را. همچو رازي مبهم و سر بسته بود. چون من از تكرار او هم خسته بود. آمد و هم آشيان شد با من او همنشين و هم زبان شد با من او. خسته جان بودم كه جان شد با من او ناتوان بود و توان شد با من او. دامنش شد خوابگاه خستگي اينچنين آغاز شد دلبستگي.

Je mettrais tous ce qui minterresse et nésiter pa a lacher des com. Subscribe to my blog! Tinkiwinky, dipsi ,lala po . po! Quesque je les aime ces télétubies étan petit je regardai tou les épisodes. Tg tg marc lollllll! Please enter the sequence of characters in the field below. Ca c ma meuf! Please enter the seque.

Forgot Password or Username? Todo es una metafora.