از اتفاقهای بلند و تکراری میترسم. وقتی به پشت بام میروم. شکل عوض کرده و آسمان بلندتر شده. و سقوط چیز عجیبی میشود. عابری که از پایین رد میشود به من لبخند میزند. و به خون ریخته شده در پیادهرو نگاه میکند. اینطور وقتهاست که پشتبام وحشت میکند. کلمات از سقف آویزان بودند. این تصویر را هرگز فراموش نکن. نتوانستم از سقف عبور کنم.

همسفر-نداند کسی قدر روز خوشی مگر روزی افتد به سختی کشی. داشتم فكر مي كردم بايد يه سفر جاده اي برم. كنار دست راننده بشينم با خيال راحت چشمام رو ببندم. باد رو توي موهام حس كنم. خنكي ش رو روي گردن و صورتم تجربه كنم. آفتاب بي رمق پاييزي رو جذب كنم. فقط مطمينم كه مسافر ه! به اميد همسفر شدن.

کم حرفی یا نفهمی یا بی عاطفه گی یا. سه هفته است استاد جون نیومده. منم گفتم خب رفته تعطیلات حتمن. الان این دوست اسپانیایم می گه می دونی استادت سه هفته است تصادف کرده خوابیده خونه. تو این مملکت ادمهای کم حرف.

گاه زخمی كه به پا داشتهام زير و بمهای زمين را به من آموخته است. و حال این روزهای من مثل آدمیه که یه بیماری صعب العلاج داره و پزشکا بهش گفتن فقط تا شهریور مهلت داری. متنفرم از این گذشت سریع روزها. Linux, zeolit,کلاس زبان advanced,گیتار و رسیدگی به کارای یه ژورنال سرگرمی این روزهای منه.

ایدا در آینه بی کرانه است. چه خوبه این جا هست من هستم.

چشم ها را بايد شست جور ديگر بايد ديد. 1- یکی از خوانندههای مورد علاقه نوه آیت الله محمدی گیلانی. 2- گم شدن یک قلاده توله سگ ۱۴ هفته به نام لوسی از مهمترین خبرهای شهر ماست. 3- اندکی صبر سحر نزدیک است . سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده به گوش. كه دور شاه شجاع است مي دلير بنوش. شد آن كه اهل نظر بر كناره ميرفتند. شراب خانگي ترس محتسب خورده.

Posted on دسامبر 23, 2010. هنوز هم توی خواب خیلی وول میخوره و زیاد پیش میاد که حرف بزنه. دوباره چند شب پیش هم می خواست بره توی آشپزخونه ظرف بشوره! .