سمائی بود هر که ساعی بود.

كوتاه مي رفت با گام هاي تند. غافل از اينكه رنگ سياه مي زند بر سفيد خاطراتم. سنگ مي زند بر بال هاي شكستم. آتش مي زند بر شانه هاي خشكيده ام. نمي داند كه در اين پژمرده دل ميناي عاشق لانه مي كند. او هنوز نمي داند كه چشم هاي بسته ام با روياهايش عاشقي مي كند. غرق در بي كران هاي نفس هاي خيالي تو مي شوم. باز هم به باد زمستاني بسپار دانه دانه اشك هاي سفيد را. نوشته شده در ساعت توسط sepehr. هنوز نفسي نقش مي زند ياد تو را بر بوم خاطرها. هنوز نبضي مي زند در تلاتم بغض تنهايام. گرچه شكوه بر زبانم .

هر چی بخوای اینجا هست . هر کسی دنبال خبر می گرده. بهش بگین عشق داره بر می گرده. میاد و تو خونه ها مهمون می شه. هر کسی دنبال خبر می گرده. بهش بگین عشق داره بر می گرده. از عاشق ها یک خورده دلگیر شده. و بیش از حد خدایی.