Date Range
Date Range
Date Range
14 de agosto de 2015. Muchos países de por medio. Y súbitamente desde un mar sureño se alzó su nombre. De terrible y dulce enredadera. Otras veces limpio incendio de letras. Echó sus setecientas y tantas raíces. Entre el cielo y el mar de los libros caribeños de gabo. Todas a mi costado izquierdo. 14 de agosto de 2015. La belleza de la soledad. Radica en esa frágil torpeza de sus fisuras laberínticas.
Dios bendiga a los estados unidos de américa. Habéis visto que presuntuoso soy? No os pasa cuando me leéis que pensáis. Después de haceros el amor. Pues eso después de haceros el amor. Pues eso que después de haceros el amor. Oh dios mío me atreveré a decirlo? Queridas le.
Tu ne peux pas voir le blog de safiiia-2-la-sebu, il est configuré pour que personne ne puisse le voir.
La position des blocs a été enregistrée. Hello Dear, I am Maryanne how are you? After going through your profile. I will like to tell you something. Serious and important if you. Can send me message now.
نوشته شده در تاريخ پنجشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۳ توسط م. این تلخ ترین عذاب دنیآست. به رآحتی از م ن گذشت! نوشته شده در تاريخ پنجشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۳ توسط م. با تو زندگی یعنی عشق هیجان. بی تو زندگی یعنی یاس نا امیدی. در کنار تو بودن آرزوی من هست. در کنار تو بودن رویایم. ای رویای همیشگی من تو را دوست دارم. تمام دلشکستن های من فقط.
هروقت دیدی تنها شدی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش . تا نفس در سینه روز و شب ب ود. دم حسین و بازدم زینب ب ود. ما یک پیاله ایم که لبریز باده ایم. این یک پیاله را به ملک هم نداده ایم. با هر سلام صبح به ارباب بی کفن. انگار روبروی حرم ایستاده ایم. با نوکری خانه ی ارباب با وفا. احساس میکنیم که ارباب زاده ایم. شکر خدا که نان شب ما حسین شد. ممنون لطف مادر این خانواده ایم. داریم با حسین حسین پیر میشویم. خوشحال از این جوانی از دست داده ایم.
گفت و گو آيين درويشي نبود ورنه با تو ماجراها داشتيم - حافظ. یک سال در فراق چاووش سبز ایران. اما ایندفه که میگم سبز نه میخوام از تقلب انتخابات بگم نه از جنبش سبز نه از اون ۷۳ نفری که . نه از دروغ و نه از فریب و نه از . فقط و فقط می خوام از پرویز مشکاتیان بگم. کسی که سه ماه اوضاع نا به سامان برای دق دادنش کافی بود. حتی نتوانستند در مراسم وداع نیز ایراد سخن کنند! و زندگی کردن یاد م.