از راه آرا سا س بهروز بمانید. پاییز بی باران در تسخیر غم. تنها دقایقی به ساعت دوازده نیمه شب مانده. در هراس از اتفاقی بدشگون با عجله صفحه موبایلم را نگاه میکنم و وا می روم وقتی می بینم تماس از سوی مدیرم است.

A Mon Magicien Du Bonheur. On اوت 3, 2010 by aimable61. A Mon Magicien Du Bonheur. Ce soleil dans ma vie,. Tu as fait de ma vie. Par la douceur de tes baisers,. Mais, jour après jour, tout doucement,. Tu as transpercé mon coeur,. Pansé les plaies du passé. Et montré le chemin du bonheur. Fait jaillir la couleur du futur,.

تو بگو تا به کجا باید رفت. ک ل ک مهر به چه سو باید راند. سایه هایی ست هرچند بر کاغذ. هان دگر بسته به توست. یا که خود در بند بمانی. در میان کلام هایی که بر لبانت می نشینند. در میان نگاه هایی که نگاهم را به خود می بلعند. و در میان سکونی که جز در بی کرانیت نمی شود جست. ما در کویری قدم می گیریم. که تیغ هایش لای شن ها پناهنده اند.