Monday, August 24, 2009. Saturday, June 20, 2009. منگول را تکه تکه می کند. این قصه برای نخوابیدن است. Wednesday, June 3, 2009. من دلم چیزی شبیه این داستان. دستای نامریی که آروم اما محکم نگهم دارن تا درد وتلخی این روزا رو تاب بیارم. پن- هجده روز دیگه مونده. Saturday, May 30, 2009. از کار جدید و ماجراهایش ماه ها میگذرد. از نمایشگاهی که برای اولین بار تنها بر.

Thursday, December 18, 2014. اين فيلم را به عقب برگردان يا كاش الان تو فرودگاه رفيق حريري به مقصد تو بودم. خودم كه از خودم و اينهمه قابليت نقش بازي كردنم وحشت كردم يكمم خودمو تحسين كردم كه به به . يكجور مرض كه بعد از هر تمام شدني با خودم فكر كردم.

مطلب جالب اسماعيل را درباره ايران وارونه بخوانيد. People are often unreasonable,Forgive them anyway.

It was a Sunday like today. And All the World is Green. جادو کن و پیدا شو . My Oh My Oh My. I never liked it fast. You want to get there soon. I want to get there last.

پای برهنه بدرقه ات آمده ام. چهارشنبه 11 دیماه سال 1387. همیشه پیش از آنکه فکر میکنی اتفاق می افتد. خیال هم آغوشی با خدا را. میان برگهای فرو افتاده ی نارنجستان. دوشنبه 18 آذرماه سال 1387. و باد می آمد آنوقت. و جغد ها هم نبودند حتی. میان آن پنج خط همیشگی. دلم یک نارنجستان میخواهد بزرگ. که برگهای فرو افتاده اش. آنقدر رویم را پوشانده باشد که. خواب را زیر طعم آرامشان.

رفتن رفتن هم که نه. که هیچ نفهمیدید سلف تریتوری چه معنایی دارد. Knows what she wants to be.