دیروز خونه مادر شوهر دعوت بودم. کل روز با رئیسم دعوام شده بود کلی جرو بحث کرده بودم کلی هم خسته. واقعا تدارک دیده بود خاگینه درست کرده بود. لوبیاژله تزریقی کار کرده بود. 50 هزار تومن هم بهم پول کادو تولد دادن دستشون درد نکنه. امروز کمی بهترم نسبت به دیروز. بازم باید اضافه کار بمونم. مادرم وخواهرم میان کمک خونمو تمیز کنیم واسه عید. شام می خوام نگهشون دارم ماکارونی یا قورمه سبزی درست کنم.

جدال عقل و دل همواره در من ماجرا دارد. دو چشمم نم نم باران و دل دشت کویر امشب. به خیر اوست ولی شر حساب خواهد شد. دستی دراز نیست به عنوان دوستی. سخت است که معتاد نگاهی شده باشی. قول دادم به خودم غصه تراشی نکنم. گل همیشه بهار - دلنوشته های من.

Réunionnaise, souriante et sympathique.

I think the whole worlds addicted to the drama. Only attracted to the things that bring you trauma. Overseas yeah we tryin to stop terrorism. But we still got terrorists here livin. In the USA the big CIA the Bloodz and the Crips and the KKK. But if you only have love for your own race. Then you only leave space to discriminate. And to discriminate only generates hate. Where is the love? The w.