از لا به لای دفترچه ی ایام. آسمان کشتی ارباب هنر می شکند تکیه آن به که برین بحر معلق نکنیم. در اوج بی نظمی و بی اضباطیه کاری و مالی هستم. اما جالب اینجاست که در این بی نظمی یک نظم خودخواسته یا خود ساخته هم وجود داره که نگذاشته کارها مختل بشه. در حال برنامه ریزی هستم که نظم رو برگردونم و احتمالا یک ریکاوری داشته باشم تا بر اوضاع مسلط بشم. حجم کارها و جلسات بیش از اون چیزی شده که فرصت کنم جمع بندی کنم و فکر کنم باید تمروز و فردا رو به این کار اختصاص بدم.

با وجود اينكه ميدونن هيچ سلاحي در برابرشون نگرفتي. اينها گاهي هيچ قيمتي ندارند.

با ترس و چشای گشاد به ضارب نگاه کرد. ضارب پسرعموش عباس بود! که با لباس کار و دستای روغنی تعقیبش کرده بود. بابام دست رو من بلند نمی کنه. اینو از من داشته باش. خوب آخه الاغ جان داره به پایان نامه ام کمک می کنه.

از حال بد نمی گم. هیچ هم قول نمی دم که دو روز دیگه برنگردم و همه چی یادم نره. آدمایی که نمی خوای ببینی. نمی خوام لفتش بدم زیاد.

Wednesday, May 29, 2013.

Saturday, 7 September 2013. بغض سپید من با طرح یکی لبخند. Saturday, 31 August 2013. یکی میان همه ۱۰ شهریور ۹۲. تو شبنمی بر لبان سرخ من. کاش نواخگری رسته از خواب بودم. یا که تو سیلاب بهار.

شاید برای شما هم جالب باشد. یا هر چیز دیگری که خودتان دوست دارید! پیاز درشتی را خورد کنید. هم بزنید تا کمی مخلوط شود.