از لا به لای دفترچه ی ایام. آسمان کشتی ارباب هنر می شکند تکیه آن به که برین بحر معلق نکنیم. در اوج بی نظمی و بی اضباطیه کاری و مالی هستم. اما جالب اینجاست که در این بی نظمی یک نظم خودخواسته یا خود ساخته هم وجود داره که نگذاشته کارها مختل بشه. در حال برنامه ریزی هستم که نظم رو برگردونم و احتمالا یک ریکاوری داشته باشم تا بر اوضاع مسلط بشم. حجم کارها و جلسات بیش از اون چیزی شده که فرصت کنم جمع بندی کنم و فکر کنم باید تمروز و فردا رو به این کار اختصاص بدم.

نامه هایی به دختری که ندارم. در را هم پشت سرتان ببندید. 14 اوت 2015 in بی قراری ها و دلتنگی های من. جمعه نحس همین امروز است. زندگی ام درگیر این دیگرهاست. 17 ژوئیه 2015 in بی قراری ها و دلتنگی های من. کسی که ادویه ها و طعم ها بر.

درد دلها و خاطرات آوارگیها ,تنهاییها و تلخ و شیرینهای زندگی. پرواز و مردى با انگشت در بينى. حدود بيست دقيقه راه رفت! و بالاخره پ.

کلمات رد پای منند در این بیکران. نوازشم کن چون کمانچه در دست کلهر. ما ولی هر کدوم رو تو زندگیمون انتخاب می کنیم همه چی کن فیکون میشه نمی دونم چرا.

تو که اینهمه نیامده بودی. درختی که خشک شده بود. دیگه همین جور خوابکی لباسم و دراوردم بدشم که دیگه تاریک بود نفهمیدم دارم چپه میپوشم.

و این آخرین باریست به فارسی مینویسم. و از خود نمیپرسم چرا تا کنون فارسی مینوشتم. چون توضیحی به کسی بدهکار نیستم.

واینجا شاید بتواند جایی بشود برای شرح این برچسب ها. دوست داشتنی ترین ها! رادیو روغن حبه ی انگور. یک فنجان چای در بعد از ظهر. شمال از شمال غربی-محسن آزرم. Feed your eyes with food.

To minus infinity and below. هم هست که آن بخش شخصیتم که دانشگاه میرود و باید چهرهای رسمی و شستهرفته داشته باشد در رابطه با رشته.

درگیری های یک ذهن آشفته.

قصه از آنجا شروع شد که من متولد شدم. آوریل 6, 2013 in گاه نوشت. تقریبا هر هفته مراسم جمعآوری کلکسیون را داشتیم و آلبوم معرکهای شده بود. کار گروه آبی این بود که هر روز ما را لو بدهد و ناظم را به کلاس بکشاند تا این آلبوم را از کیف ما پیدا کند. دوران راهنمایی با بچههای گروه آبی همکلاس بودم. بچههای گروه قرمز طبقه پایین بودند و همین بود که رابطههایم با آنها کمرنگتر شد و دوران .